• وبلاگ : علمي هنري
  • يادداشت : بياد خاتون شرقي (شيدا _ش)
  • نظرات : 20 خصوصي ، 52 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4      >
     
    + علمي هنري 
    خانم مينا شما بلاگ داشتيد ؟ اكه امكان داره يه آدرس ايميل به من بدهيد با تشكر
    + بيدمجنون 
    تولدت مبارک گل پونه
    + بيدمجنون 

    سلام

    تولد مبارک مهربون

    اميدوارم روز خوبي در کنار خانوادت داشته باشي

    و روز تولدت بهترين روز عمرت باشه

    شاد شاد باشي

    + حميد 

    + بيدمجنون 


    سلام سال نو مبارک

    اميدوارم سالي پر از شادي در کنار خانواده داشته باشي

    هر کجا هستي دلت شاد باشه

    + بيدمجنون 
    چرااااااااااااااااااااااااااا نيستييييييييييييييييييييييييييييي؟؟؟؟
    + بيدمجنون 

    نبري گمان که ديگر ز دل ما رفته باشي

    تو عزيز دل مايي هر کجا نشسته باشي...

    + بيدمجنون 
    فقط دلتنگ بودم........
    + ؟ 

    ميروم

    ميروم<\/h3>

    از من آزرده مشو،

    ميروم از خانه ي تو،

    قبل رفتن تو بدان عاشق و بي تقصيرم،

    تو اگر خسته اي از دست دلم حرفي نيست،

    امر كن تا كه بميرم به خدا مي ميرم..

    + بيذمحنون 

    اگه برگردي چه خوبهههههههههههه
    + خاتون شرقي 

    تو از بلندي ايوان به باغ مي نگري

    درخت ها و چمن ها و شمعداني ها

    به آن ترنم شيرين به آن تبسم مهر

    به آن نگاه پر آفتاب مي نگرند

    پاسخ

    هديه ميكنن ابراي بهار/در گوهر آسموني رو/از تو باغچه ها ميخونن گلا/باز ترانه مهربوني رو/از كوچه مياد باز صداي پاش/ميزنه به شيشه با قطره هاش/ميپچه صداش توي هر خونه/باز بارونه/ابرا پاك ميكنن از غبار غم/بوي تازگي ميده سبزه زار/دونه هاي شبنم تو برگ هر/شاخه گلي مونده يادگار/بيا تا بارون باشيم/تا كه از غبار غم پاك كنيم دلهارو/تا كه از عاطفه سير آب كنيم گلهارو/تا مثل رنگين كمونا موقع رفتن بارون/توي آسمون دلها بمونن خاطره هامون///
    + خاتون شرقي 

    پس از چه مايه صبوري سکوت تنهايي

    دوباره بلبل طبعم ترانه خوان شده است

    مگر که دوست به فرياد دادخواه رسيد

    که اين خموش ز سر تا به پا زبان شده است

    پاسخ

    اگه يک روز بگم از اين حکايت/که به تو کردم عادت/دلم پيش دلت مونده تو زندون رفاقت...///
    + خاتون شرقي 

    آن روزها که کودک خود را بر سينه مي فشردي مي گفتي :

    روزي تمام مردم اين شهر از تو به نام شاعر ما نام مي بردند

    شعر تو را به خاطر احساس پاک تو در برگ برگ دفتر دل ها مي آورند

    آن باور آن يقين آن انتظار شيرين اينک به گل به بار نشسته است

    تنها در تمامي اين شهر در جاي جاي گيتي مردم براي کودک تو دست مي زنند ...

    گل مي پرورانند

    گلبانگ زنده باد به افلاک رفته است

    تالار پوشيده است زفرياد آفرين

    + خاتون شرقي 


    اگر چه شب

    شب روشن

    چراغ جان من است

    گذر ز کوي غروب

    نه در توان من است

    + ؟ 

    زمان
    طولاني ميشودبراي کسانيکه غصه دارند .کوتاه ميشودبراي کسانيکه شادهستند. ديرميگذردبراي کسانيکه منتظرند.زودميگذردبراي کسانيکه عجله دارند. اما....
    اماابدي ميشود براي کسانيکه عاشق هستند

       1   2   3   4      >